من:همسرش ناراحت نیست؟ کنار اومد؟
تعجب زده گفتم:زندگی تو المان دوست نداشت؟
او:، نه نداشت.. میگه چرا بریم سگ دو بزنیم برای پیشرفت ووترقی اونا... حیف از ایرانمون نیست...اصلا من دلم میخواد قلت بزنم روی فرش دستباف ایرونی که پهن شده توهالمون.. اونجا برم رو کف پارکت 10متری باید قلت بزنم
گفت:یک شرکتو از ورشکستگی تو کرمان نجات دادن. اونجا مشغلون.. خانمش کلی با اقوام دور و نزدیک کرمونیمون رفت و امد داره.. و اونقدری که اونا رو میشناسه من نمیشناسم
گوشی را که گذاشتم. لختی به فکر رفتم و دورادور از این ادم عجیب خوشم آمد
ایران چقدر به امثال حسابیها و چمرانها و قریبها و... نیاز دارد
دانلود پیاده سازی دنیای هیولا وامپوس با سی شارپ